يک سطر خيال



هميشه آماده باش…



تا اشتباهات ديگران را ببخشي 



بي ادبي‌شان را، 



خيانت‌شان را، 



بي‌عقلي‌شان را و تهمت‌شان را. 



اينها نشانه‌ي عدم بلوغ روحي آدم‌هاست. 



آدم‌هاي نارس از اين چيزها زياد دارند. 



تو رسيده باش و بالغ.



 با سبکبالي و بدون اين که قضاوت کني يا سرزنش، 



و بدون اين که از اين حرف‌ها آزرده شوي و آسيب ببيني، 



از کنار اين چيزها رد شو. 



اگر هواي دلت ابري شد 



و چشم‌هاي تو باريدند باران اشک‌ها را، 



بگذار اين اشک‌ها باران رحمت و بخشش باشد 



براي آن‌هايي که نمي دانند 



و زمين دل‌شان خشک و شوره‌زار است. 



اينجاست که دل بخشنده‌ي تو چشمه‌ي جوشاني مي شود که به منبع عظيم آب‌هاي لطف خدا متصل است…


عاشقي کافيست بعد از اين، پريشاني بس است
غصّه ي اين قصّه ي پردردِ پنهاني بس است

«دل» شهيدِ راه عشقِ کافري دلسنگ شد
بر سر اين جسم بي جان، تعزيه خواني بس است

با خدا بودن، خودش يعني خدا بودن، عزيز
قصد کوه قاف کن، اميال انساني بس است

نقل «فاضل» ميکنم، دلسرد از اين بيهودگي؛
«هفتصد سال است مي بارد، فراواني بس است»

«مرگ» رخداد عجيبي نيست، پايان غم است
شوقِ دنيايي چنين بيهوده و فاني بس است

جنگ کن با سرنوشتت، مرگ را تسخير کن
ترس از چيزي که ناچار است و مي داني بس است.


آريا صلاحي


 


 


 


هيچوقت در زندگي تان به خاطر احساس ترس عقب ننشينيد. 



همه ما بارها اين جمله را شنيده ايم که «بدترين اتفاقي که ممکن است بيفتد چيست؟ مثلاً اينکه بميريد؟ 



اما مرگ بدترين اتفاقي نيست که ممکن است برايتان رخ دهد…»



بدترين اتفاق در زندگي اين است که اجازه دهيد در عين زنده بودن، 



از درون بميريد…


 


حواسمان هست به اين رك بودن ها؟!



حواسمان نيست که چه راحت با حرفي که در هوا رها ميکنيم



چگونه يک نفر را به هم ميريزيم!



چند نفر را به جان هم مي اندازيم!



چه سرخوردگي يا دلخوري هايي به جاي ميگذاريم!



چقدر زخم ميزنيم.!



حواسمان نيست؛ که ما ميگوييم  و رد ميشويم و ميگذاريم به پاي رک بودنمان.



اما يکي ممکن است گير کند!



بين کلمه هاي ما. بين قضاوتهاي ما.



بين برداشت هاي ما.


دلي که ميشکنيم ارزان نيست.


 


 


گاهي دلت بهانه هايي مي گيرد که خودت انگشت به دهان مي ماني.
گاهي دلتنگي هايي داري که فقط بايد فريادشان بزني اما سکوت مي کني .
گاهي پشيماني از کرده و ناکرده ات.
گاهي دلت نمي خواهد ديروز را به ياد بياوري انگيزه اي براي فردا نداري و حال هم که.
گاهي فقط دلت ميخواهد زانو هايت را تنگ در آغوش بگيري و گوشه اي گوشه ترين گوشه اي.!
که مي شناسي بنشيني و"فقط" نگاه کني.
گاهي چقدر دلت براي يک خيال راحت تنگ مي شود.
گاهي دلگيري.شايد از خودت.شايد



 




خار خنديد و به گل گفت سلام


و جوابي نشنيد


خار رنجيد ولي هيچ نگفت


ساعتي چند گذشت


گل چه زيبا شده بود


دست بي رحمي نزديک امد


گل سراسيمه ز وحشت


افسرد


ليک ان خار در ان دست خزيد


و گل از مرگ رهيد


صبح فردا که رسيد


خار با شبنمي از خواب پريد


گل صميمانه به او گفت سلام


گل اگر خار نداشت


دل اگر بي غم بود


اگر از بهر کبوتر قفسي تنگ نبود


زندگي عشق اسارت قهر و اشتي


همه بي معنا بود


 


از يه جايي به بعد توي زندگي همه آدم ها،
دوستي ها رنگ خودش رو از دست ميده
وتنهايي پررنگ ترين نقطه ي روز ها ميشه.
يادش بخير هاست که از زبون نميوفته و
واي از رفيق که…
از يه جايي به بعد حس مي کني کسي که
هميشه هواي تورو داشت ،
کسي که اجابت نکرد و نکرد
تا بهت ثابت کنه خواسته ات غلطه،
کسي که بود و خيلي جاها فراموشش کردي
کنارت ايستاده و هنوز مشتاقِ که دستت رو بگيره.
سرت رو بالا بگير و با نگاهت با خدا سلفي بگير.


 


 


"دوست داشتن" عضو? از بدن است.


درست است که همه فورا به فکر "قلب" م? افتند ول? من م? گو?م که "دوست داشتن" دندان آدم است!!!


دندان جلو?? که هنگام لبخند برق م? زند .


حا? تصور کن?د روز? را که "دوست داشتن" آدم درد م? کند!


آرام و قرار را از آدم م?گ?رد!


غذا از گلو?ت پا??ن نم?رود،


شبها را تا صبح به گر?ه م?نش?ن?.


آن قدر مقاومت م?کن? تا ?ک روز م? ب?ن? راه? ندار? جز ا?نکه دندان "دوست داشتن" ات را بکش? و ب?انداز? دور!


حا?. دندان دوست داشتن را که کش?ده باش?، حالت خوب است،


راحت م?خواب?،


راحت غذا م?خور? و شبها د?گر گر?ه ات نم?گ?رد ول?.


هم?شه جا? خال? اش هست،


حت? وقت? از تهدل م? خند?.


بيچاره پاييز.


دستش نمک ندارد.


اين همه باران به آدم ها ميبخشد،اما همين آدم ها تهمت نارواي خزان را به او ميزنند.


خودمانيم.


تقصير خودش است؛


بلد نيست مثل "بهار"خودگير باشد


تا شب عيدي زير لفظي بگيرد و با هزار ناز و کرشمه


سال تحويلي را هديه دهد.


سياست"تابستان"را هم ندارد


که در ظاهر با آدم ها گرم و صميمي باشد


ولي از پشت خنجري سوک بزند


بيچاره


بخت و اقبال "زمستان" هم نصيبش نشد


که با اينهمه سردي و بي تفاوتي اش اين همه خواهان داشته باشد !




او"پاييز"است


رو راست و بخشنده.


ساده دل


فکر ميکند اگر تمام داشته هايش را زير پاي آدم ها بريزد،


روزي


جايي


لحظه اي


از خوبي هايش ياد ميکنند


خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را به پاي محبتش نميگذارند.


يکي به اين پاييز بگويد


آدم ها يادشان ميرود که رسم عاشقي را يادشان داده اي.


دست در دست معشوقه اي ديگر پا بر روي برگ هايت ميگذارند و ميگذرند.


تنها يادگاري که برايت ميماند


"صداي خش خش برگ هاي تو بعد از رفتن انهاست".!!


 


بر جاده ي خاطرات قدم بر مي دارم


و بر جاي دستانت بر جاي جاي خانه بوسه ميزنم


به ياد ميآورم شادي و غم لحظه هايمان را


گاهي خاطرات چه بي رحم ميشوند


زانوانم تاب نبودت را ندارد،کوه استوار زندگيم.


لحظات برايم رنگ ميگيرند


و در سيل اي کاش هاي ذهن خود غرق ميشوم


قلم به دست ميگيرم


و دلتنگيم را فرياد ميزنم.


دلتنگم.


دلتنگ لحظه اي که سر بر زانوانت ميگذاشتم ،من بودم و دست هاي نوازشگر تو.


دلتنگ لحظه هاي دوتايي و شيطنت هاي من و صبوري هاي تو.


دلتنگ نگاه مهربانت و خنده هاي از ته دل.


دلتنگ گرمي آغوشت و زمزمه ي آرامت در گوشم که نميگذاري قدمي از تو دور شوم.


هم قدم و همراه لحظه هايم.


ببين تنهايي لحظاتم را.


ببين خنده هايي که گوش آسمان را کر ميکرد،فراموش شدند با نبودنت


ببين لحظه هايم بي وجودت رنگ غم گرفته


آبي آسمان زندگيم بي رنگ شده


به تو نياز دارم تا دوباره جان بگيرم.


به دست هاي مهربانت


به نگاه هاي گرمت


به آغوش پر مهرت


وزمزمه هاي اميدوارانه ات


مرد گذشته و آينده ام


کوه استوار زندگي من.


از تقدير گله مندم


اما از تو آموخته ام که رضاي او را ارجه بر رضايت خود بدانم .


ولي با دل تنگ خود چه کنم؟


با آسمان هميشه ابري چشمانم چه کنم؟


 


زندگي ميکنم با تک تک خاطراتت،زندگي من.




امشب يلداست. شبي که پاييز، درهر ثانيه از تو رد مي شود و مي گذرد.


برگ هاي رقصان پاييز از دور نظاره گر چشمانت هستند و آرام مي نگرند تا ببينند چگونه براي‎شان دست تکان مي دهي.


خيلي تلاش نکن.


پلک پاييز سنگين شده و دارد در خواب زمستاني فرو مي‎رود.


مي بيني، تنها همين چند دقيقه ناقابل مي تواند از يک شب عادي و هميشگي تو، يلدا بسازد؛يادمان باشد با آمدن زمستان، مشعل باهم بودن را روشن بگذاريم تا سردي فاصله ها به خانه ها راه نيابد.



يلداست.


شبي که پاييز، درهر ثانيه از تو رد مي شود و مي گذرد.


مي داني که تا نوروز تنها نود روز باقي است و تو در فصل سپيد سرما، دلگرم آينده اي هستي که بهاران است.


با اشعار گرم حافظ، خود را براي زمستان سرد بيمه مي کني؛ زيرا که هيچ زمستاني ماندني نيست؛ حتي اگر همه شب هايش يلدا باشد.


در اين با هم بودن يلدايي، حافظ از عشق، غزل مي سرايد وما در جمع هم از همه فصل هاي خداوندي لذت مي بريم و شکر مي گوييم.


همين باهم بودن هاست که يلدا را نيک نام کرده و در تاريخ ماندگار است.


 


ميگويند گاهي تنها يک دعاي از ته دل کافيست تا همه چيز عوض شود.


نميدانم چه ميخواهي


از او خواهم براي تو


هرآنچه در دلت خواهي


 


بايد يکي را در زندگي داشت.


حتما که نبايد عشق يا معشوقت باشد


ميتواند يک دوست يا يک رفيقِ خيلي صميمي باشد‌.


که حالت کنارش خوبه خوب باشد.


که شريکِ غم و شادي هايَت باشد.


که تـفريح و شوخي و خنده هايت


کنار او باشد …


که روز هايت چه خوب و چه بد کنار او بگذرد


بايد “يکي” را در زندگي داشت.


يکي از جنسِ رفيقي بي ريا.


يکي درست مثلِ “تــو”


 


ارزششو داشته باشيد


وقتي يکي هر چند وقت حالتو مي پرسه


وقتي يکي بي دليل زنگ مي زنه


وقتي پيشِت مي شينه سر صحبت رو باز مي کنه


وقتي سلامش خشک و خالي نيست و پرِ قربون صدقه است


وقتي يکي هوا تو داره


وقتي ميگه چائيت سرد نشه


وقتي ميگه نبينم غم تو


فدا سرت … اينا يعني برام ارزش داري مهمي …


براي ديگران ارزش قائل شيم


در حقيقت براي خودمون ارزش قائل شديم


ارزششو داشته باشيم


 


براي کسي که ميفهمد، هيچ توضيحي لازم نيست و براي کسي که نمي‌فهمد، هر توضيحي اضافه است!


آنان که ميفهمند عذاب ميکشند و آنان که نميفهمند عذاب ميدهند!


مهم نيست که چه مدرکي داريد، مهم اين است که چه درکي داريد!


خدايا…


راهي نمي‌بينم! آينده پنهان است…


اما مهم نيست!


همين كافي‌ست كه تو راه را مي‌بيني و من تو را…


يک روز از خواب بيدار مي شوي نگاهي به تقويم مي اندازي


نگاهي به ساعتت


و نگاهي به خود خودت در آينه


و مي بيني هيچ چيز و هيچ کس جز خودت حيف نيست


لباسهاي اتو کشيده غبارگرفته مهماني ات را از کمد بيرون مي آوري


گران ترين عطرت را از جعبه بيرون مي آوري و به سر و روي خودت مي پاشي


ته مانده حساب بانکي ات را مي تکاني و خرج خودت مي کني


يک روز از خواب بيدار مي شوي


و به کسي که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه ميگويي


صبح بخير عزيزم وقت کم است



لطفا مرا بيشتر دوست بدار


 


يک روز يکي از همين روزها وقتي از خواب بيدار مي شوي متوجه مي شوي


بدترين بدهکاري ، بدهکاري به قلب مهربان خودت هست


و هيچ چيز و هيچکس جز خودت حيف نيست !


يک نفر بايد باشد که



بدون ترسِ ِ هيچگونه قضاوتي برايش همه چيز را تعريف کني



تمام حرف هايي که دارد آرام آرام درونت مي گندد را به زبان بياوري



از آن حرف هايي که شب ها موقع خواب به بي رحمانه ترين شکل ممکن به سرت هجوم مي آورند



و رسالتشان اين است که خواب را از تو بگيرند



حرف هايي که وسط قهقهه هم اگر يادشان بيوفتي لال مي شوي!



يک نفر که وقتي تو دهن باز کردي نگويد آره مي دانم، 



اصلا يک نفر باشد که هيچ چيز نداند



يک نفر باشد در اين دنيا که نصيحت را بلد نباشد.



يک نفر که وقتي برايش تعريف ميکني که کارم دارد به جاهاي باريک مي کشد،



پوزخند نزند، به شوخي نگيرد



جدي بگيرد، خيلي هم جدي بگيرد،



آنقدر که يک سيلي جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زير گوشت



يک نفر که تجربه ي هيچ چيز را نداشته باشد،



مثل همه ي آنهايي که خود را علامه دهر مي دانند نباشد!



وقتي که برايش تعريف ميکني دستپاچه شود، گوش بدهد،



برايت فتواي ابوموسي اشعري صادر نکند،



راه کار ندهد، فقط گوش کند



يک نفر که بداند اين چيزهايي که تو تعريف ميکني جواب منطقي ندارد،



اصلا منطق در مقابل اين حرف ها بيچاره است



خيلي از آدم ها ميخواهند حرف بزنند صرفا براي اينکه دردشان آرام بگيرد



بعضي آدم ها درونشان روي کمربند زله است،



گاهي حرف مي زنند تا ويراني زله درونشان را به تعويق بياندازند



حرف زدن گاهي مُسکن است،



آدم ها گاهي حرف مي زنند نه براي اينکه چيزي بشنوند، نه اينکه کمک بخواهند



حرف مي زنند که ويران نشوند



حرف مي زنند که آرام بگيرند



مانند کسي که خود مي داند چه روزي قرار است بميرد، آرام مي گيرند.



به قول آن رفيقمان که مي گفت :



حرف هايي در دلم هست که حاضرم فقط به کسي بگويمشان که قرار است فردا بميرد .



همين.


پويان_اوحدي


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آی موفقیت | قانون جذب ، موفقیت ، ثروت ورزش بانوان سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه چیستونه وبلاگ حقوقی شعیب نظری Kelly گلبن یاس officekala خرید و فروش ملک و آپارتمان در سعادت آباد ۰۹۰۲۳۵۷۷۳۷۷ مهندس یزدی خدمات شرکتی